آن کسی واقعاً و نه از روی نفاق و دورویی، برای حقوق و آزادی مردم احترام قائل است که در دل و ضمیر و وجدانش یک ندای آسمانی است و او را دعوت می‏کند. آن وقت شما می‏بینید که چنین کسی که آن تقوا و معنویت و خداترسی را دارد، وقتی که حاکم بر مردم می‏شود و مردم محکوم او هستند، چیزی را که احساس نمی‏کند همین حاکم و محکومی است. مردم روی سوابق ذهنی خودشان می‏خواهند از او حریم بگیرند؛ می‏گوید حریم نگیرید، با من باشید. وقتی که ( امام علی علیه السلام) برای جنگ صفّین می‏رفت یا از آن برمی‏گشت، به شهر انبار- که الآن یکی از شهرهای عراق است و از شهرهای قدیم ایران بوده است- رسید. ایرانیان آنجا بودند. عده‏ای از کدخداها، دهدارها، بزرگان به استقبال خلیفه آمده بودند. به خیال خودشان علی علیه السلام را جانشین سلاطین ساسانی می‏دانستند. وقتی که به ایشان رسیدند، در جلوی مرکب امام شروع کردند به دویدن. علی علیه السلام صدایشان کرد، فرمود: چرا این کار را می‏کنید؟ گفتند: آقا! این یک احترامی است که ما به بزرگان و سلاطین خودمان می‏گذاریم. امام علیه السلام فرمود: نه، این کار، را نکنید. این کار، شما را پست و ذلیل و خوار می‏کند. چرا خودتان را در مقابل من که خلیفه‏تان هستم خوار و ذلیل می‏کنید؟ من هم مانند یکی از شما هستم. تازه شما با این کارتان به من خوبی نکردید بلکه بدی کردید؛ با این کارتان ممکن است یک وقت خدای ناکرده غروری در من پیدا شود و واقعاً خودم را برتر از شما حساب کنم.

[ مرتضی مطهری ، آزادی معنوی ، صدرا ، چاپ سی و هفتم ، 1386 ، ص 23 و 24 ]